جدول جو
جدول جو

معنی گوش خرک - جستجوی لغت در جدول جو

گوش خرک(خَ رَ)
گوش خارک. (ناظم الاطباء). رجوع به گوش خارک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش خراش
تصویر گوش خراش
آواز ناهنجار که به گوش آزار برساند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش بر
تصویر گوش بر
کسی که با حیله و نیرنگ چیزی از کسی بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش خزک
تصویر گوش خزک
هزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، پرپایه، سدپایه، سدپا، گوش خز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشوارک
تصویر گوشوارک
زائده ها یا گوشواره های کوچک دنبالۀ برگ، استیپول، گوشوار کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش ترک
تصویر خوش ترک
کمی خوش تر و نیکوتر، قدری بهتر و خوشایندتر
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
قطع گوش، عمل گوش بر. رجوع به گوش بر و گوش بریدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
لهجه ای از گوش خزک. (یادداشت مؤلف). گوش خزه. گوش خزک. گوشالنگ. رجوع به گوش خزک شود
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ/ زِ)
گوشالنگ. گوش خز. گوش خزک. گوش خیزک. هزارپا. گوش سنب. رجوع به هر یک از این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
رجوع به همین ترکیب در ذیل گوش شود
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ / بِ)
میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری به معنی گوش خارک آمده، که میل گوش پاک کن (باشد) . (از برهان). اما ظاهراً مخفف ’گوش خره’ = گوش خاره = گوش خارک است. (حاشیۀ برهان قاطعچ معین). رجوع به گوش خره شود، نام جانوری است که در گوش آید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد، و آنرا گوش خزک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری). جانور بسیارپای باشد که بر گوش رود، و آن را گوش خرک نیز گویند، و به این معنی گوش خیه (با یای حطی) هم به نظر آمده است (از برهان) ، اما ظاهراً مصحف ’گوش خزه’ باشد. رجوع به گوش خر و گوش خزک و گوش خزه شود. (از حاشیۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
آلتی که بدان چرک گوش پاک کنند. (یادداشت مؤلف). گوش خارک
لغت نامه دهخدا
(چُ / چَ / چِ)
گوش آرای، رجوع به گوش آرای شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری). رجوع به گوش خارک و گوش خرک شود، نام جانوری است که در گوش درآید و مردم را بی آرام سازد و گاه باشد که بکشد، و آن راگوش خرک و هزارپا نیز گویند. (جهانگیری چ هند). اما ظاهراً در این معنی مصحف گوش خز باشد. رجوع به گوش خز و گوش خزک و گوش خزه شود
گیاهی که نام علمی آن اگاوی آمریکانا است و به عربی آن را صباره و الصبرالامریکی و به فارسی صبارۀ آمریکایی و گوش خر گویند. (واژه نامۀ گیاهی تألیف اسماعیل زاهدی ص 12)
لغت نامه دهخدا
(گوشْ رَ)
مصغر گوشوار. گوشوار خرد. گوشوار کوچک. رجوع به گوشوار شود، در قاعده بعضی از برگهای دو صفحۀ کوچک یا بزرگ وجود دارد که آن را گوشوارک مینامند. رجوع به واژه های مصوب فرهنگستان شود، دو پاره گوشت خرد که زیر گوش گوسفندان آویخته است. (یادداشت مؤلف). رعثاء. رعث. زنمه. (از منتهی الارب). رجوع به زنه و رعث و رعثاء در همین لغت نامه شود، در اصطلاح بنایان لغاز و لغاز در اصطلاح بنائی آن است که بر دو جانب در ورودی عمارات دو ستون بنا کنند آنگاه برای زیبائی از دو طرف و یا فقط طرف خارجی هر ستون را نیم آجر عقب تر بنا نمایند. و از بن دیوار تا سراین حالت را ادامه دهند، اطاق یا بالاخانه ای که در گوشۀ تالار واقع باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گوشْ رَ)
گوشوارک درختچه ای است از جنس ’اوونیموس’ که در اغلب جنگلهای شمال و ارسباران موجود است و چهار گونۀ آن را در ایران نام برده اند: 1- اوونیموس اروپئا، دارای چوبی است سخت و فشره و زغال آن در نقاشی به کار می رود. 2- اوونیموس لاتیفولیا، آن را در شیرگاه گوشوارک، در نور سیاتوسکا، در طوالش سردار و در کتول السبی (ال اسبی) می خوانند. 3- اوونیموس ولوتینا، این گونه را در کلاردشت سفیدال، در زیارت سیاه شن، در نور گوشوارک و در کتول گوش حلقه علف می خوانند. 4- اوونیموس وروکوزا، این گونه در ارسباران دیده شده است. (جنگل شناسی کریم ساعی ص 276). رجوع به واژه نامۀ گیاهی دکتر اسماعیل زاهدی ص 83 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مرکّب از: گوش + خار، خارنده + -ک، پسوند سازندۀ اسم از صفت، (حاشیۀ برهان)، هر چیز که بدان گوش خارند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، میل گوش پاک کن. (جهانگیری: گوش خبه)، گوش خاره، جانوری را نیز گویند بسیارپای که به گوش مردم رود و مردم را بی آرام سازد و بسا باشد که هلاک کند، و آن را هزارپا هم میگویند. (برهان) (آنندراج)، هزارپا. (ناظم الاطباء)، ظاهراً در این معنی گوش خارک مصحف گوش خرک و آن مصحف گوش خزک باشد. رجوع به گوش خزک و گوش خزه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ)
کرم هزارپا. (رشیدی). به معنی گوش خز است که هزارپا باشد. (برهان). گوش خزه. گوش خز. گوشالنگ. گوش سنب. گوش خیزک.
- امثال:
مار با بی پایی بیش از آن دود که گوش خزک با هزارپای
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درد گوش. آزار گوش. المی که در گوش پیدا آید و آزار رساند
لغت نامه دهخدا
گوشوار کوچک، دوپاره گوشت خرد که زیر گوش گوسفندان آویخته رعثاء رعث، آنست که بردو جانب در ورودی عمارت دو ستون بنا کنند آنگاه برای زیبایی از دو طرف و یا فقط طرف خارجی هر ستون را نیم آجر عقب تر بنا کنند، هر یک از برگه های کوچک یا نسبه بزرگی که در قاعده دمبرگ غالب برگها وجود دارد. گوشوارک باشکال مختلف در گیاهان مشاهده میشود مثلا درختهای نارون وراش گوشوارکهایشان بشکل فلسهای بی رنگ و یا قهوه یی رنگ کم دوامی است که برای محافظت برگهای جوان بکار میروند. گوشوارکهای نخود فرنگی بسیار بزرگ و سبز رنگند. در روناس و یونجه باغی گوشوارکها مشابه پهنک و سبز رنگند. گوشوارکهای درخت اقاقیا و عناب به خار تبدیل شده اند ولی برگ غلات (گندم و برنج و جو و ذرت) فاقد دمبرگ و گوشوارک است، سیاه گیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خزک
تصویر گوش خزک
گوش خز 2 ماربابی پایی بیش از آن دود که گوش خزک با هزارپای. (مثل)
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن گوش قطع گوش، بحیله پول و مال از دیگری گرفتن مغبون کردن در معامله
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بدان گوش را خارند، میل گوش پاک کنی، جانوری بسیار پای که بگوش مردم رود و موجب ناراحتی گردد هزار پا
فرهنگ لغت هوشیار
آوازی که گوش را آزار رساند صدایی سخت ناهنجار: صفیر گوش خراش گلوله توپ پیاپی بگوش میرسید
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که در گوش بخزد، هزارپا: گر بگویم عیب تو تا گوش خز گوش خز انگشت در گوش افکند. (نخشبی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خیزک
تصویر گوش خیزک
گوش خزک، گوش خز
فرهنگ لغت هوشیار
درد و وجع شدیدی که در قسمتهای عمقی گوش پدید میاید. این عارضه ممکنست اختصاصا مربوط بخود گوش نباشد، عللی که درد گوش را موجب میشوند بسیارند از آن جمله است نوزالژی عصب پنجم دماغی نورالژی شبکه گردنی در قسمتهای سطحی پوسیدگی دندانها گلو درد ورم لوزه ها. برخی امراض عفونی از قبیل مالاریا نیز میتوانند موجب پیدایش درد گوش بشوند گوش درد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نرگسیها با برگهای بسیار ضخیم دارای دندانه های خاردار و ساقه زیرین ستبر. رشته های سلولز های برگهای این گیاه در نساجی مورد استفاده است صباره الصبر الامر یکی صبر آمریکایی صبر آمریکایی آگاو آقاو برگ خنجری آجاو آمریکا صبر آغاجی، سنفیتون
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بدان گوش را خارند، میل گوش پاک کنی، جانوری بسیار پای که بگوش مردم رود و موجب ناراحتی گردد هزار پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش بر
تصویر گوش بر
شخص حیله باز و نیرنگ زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خراش
تصویر گوش خراش
((خَ))
صدای آزاردهنده
فرهنگ فارسی معین
محفظه ی آبشش ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی
درد و ورمی که در گوش پیدا شود، اریون
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشت زیر دنده
فرهنگ گویش مازندرانی